سلام،من ۱۶سالمه ولی از زندگیم خیلی نا امیدم..احساس میکنم اصلا زندگی نمیکنم فقط دارم روزامو میگذرونم که اینده بیاد و شرایط الانم تغییر کنه.وقتی بچه بودم همه چی فرق میکرد پدرم خیلی خیلی دوستم داشت طوری که نه من بدون اون میتونستم نه اون بدون من..همیشه با هم بودیم بازی میکردیم شوخی میکردیم هر چیزی که میخواستم سریع واسم فراهم بود ولی حالا چی؟اصلا نگاهمم نمیکنه ۴سال پیش سر یه موضوع خیلی مسخره دیگه با هام حرف نزد تا ۱سال،بعدشم که حرف زدیم دیگه اون بابایی که من میشناختم نبود دیگه من کسیو به اسم پدر تو زندگیم نمیشناختم چون تو سن حساسم همه طردم کردن..داداشمم الان ۵ساله که باهام حرف نمیزنه،مامانم که چیزی نگم بهتره😞ایکاش ایکاش فقط یه ذره بهم توجه میکرد وقتی ناراحت بودم میومد بهم میگفت چته؟ولی اشک و ناراحتیمو میبینه و هیچی نمیگه همیشه مامان دوستامو میبینم که چقدر به دخترشون توجه و محبت میکنن ولی من فقط با حسرت نگاشون میکنم چون تو دلم مونده که یه دفعه مامانم حالمو بپرسه یا بغلم بکنه..کلا انگار تو خانواده من اضافیم هیچکاری برام نمیکنن و فقط انتظار دارن..همه اینا باعث شده که نتونم اونجوری که باید اعتماد به نفس داشته باشم همیشه عصبیمو بداخلاق و لجباز انگار ک میخوام حرصمو سر بقیه خالی کنم همه میگن چقدر بداخلاقو گوشه گیری اخه همش نشستم تو اتاقم و درم بستم بدبختی نمیتونمم دردمو به کسی بگم اخه خیلی تودارم هیچکی جز خدا حرف دلمو نمیدونه الانم واقعا طاقت نیوردم و اینجا پیام دادم.